حالا حالاها بدون نام

حالا حالاها بدون نام

مینویسم
بدون ترس از قضاوت ها...
چون میخوام خودم باشم

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۱
مهر ۹۶

یه آپشن توی زندگی هست که تحمل خیلی چیزا رو برای ادم اسون میکنه، وقتی هست حسش نمیکنی ولی نبود همین آپشن به تنهایی میتونه اشک ادم و دربیاره اونم چیزی نیست جز درک متقابل!!!

به عنوان مثال:

به طرف میگی من الان گردنم زیر تیغه تا چند دقیقه دیگه به ملکوت اعلا میپیوندم 

میگه: اشکال نداره توی همین چند دقیقه بیا برای من فلان کار و انجام بده بعد برو بپیوند...

میگی دوست عزیز فشاری که الان روی من هست اگه روی تیرآهن14 بود تا الان خم شده بود 

میگه: فکر کردی فقط خودت توی فشاری؟مامان من چند هفته است ماکارونی با ته چین سیب زمینی درست نکرده منم تحت فشارم... 

خواهر من، مامانم حالش خوب نیز کسی و بغیر من نداره باید پیشش باشم تو که بهتر میدونی

میگه:خب من بیشتر بهت احتیاج دارم چند شب عروسکمو که میخوابونم چشماش و نمی بنده فک کنم افسردگی گرفته بیا باهم یه فکری براش  بکنیم...


کاش مثه شرکتای نظافتی یه شرکت بود زنگ میزدی: درک خونم افتاده اگه میشه سریع یه نفرو بفرستین اونم چشمی میگفت و طرف میومد نیم ساعت حرف میزدی براش درکت میکرد بعد میرفت توعم به زندگیت با افراد فاقد درک ادامه میدادی


همه ی دردی که این درک نشدن داره به کناره اون خجالتی که از بقیه میکشی وقتی  کسی که کلی ازش تعریف کردی تنهات میذاره به کنار...



۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۱۳:۱۵
rangi rangi