حالا حالاها بدون نام

حالا حالاها بدون نام

مینویسم
بدون ترس از قضاوت ها...
چون میخوام خودم باشم

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۱
آذر ۹۴


دیدم همه جابر درودیوار حریمت               جایی ننوشته است گنهکار نباید...


اصرار...اصرار...اصرار...

التماس...التماس...التماس...

اشک...اشک...اشک...

بلاخره کار ساز شد اقا بین اینهمه یک گوشه چشمی هم...

درسته مثل همیشه جاموندم، نوشدارو پس از مرگ سهراب اما بازم...

الحمدالله رب العالمین :)

نائب الزیاره همگی هستم انشالله:)

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۰۸:۳۷
rangi rangi
۱۲
آذر ۹۴
روزی که شروعش با سوختن با آب جوش باشه ۹۹درصد روزی رنگی ای نمیتونه باشه اما همون یک درصد کلی کار میتونه بکنه مثلا میتونه روزتو به رنگی ترین روز نسبت به دوماه گذشتش تبدیل کنه=)اونم فقط به یمن داشتن چندتا دوست رنگی:)
با اینکه کل مسافت رو لنگ میزدم وکلی سوتی دادیم و تا مرز حذف اکانت جیمی پیش رفتیم ولی یک از بهترین روزا بود:))

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۷:۳۲
rangi rangi
۱۱
آذر ۹۴

می گویم از کنار زیارت نرفته ها

بالا گرفته کار زیارت نرفته ها


اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا

این است روزگار زیارت نرفته ها


کم میشود اگرچه به انواع مختلف

هرسال از شمار زیارت نرفته ها


اما هنوز این «منِ»بیچاره مانده است

در جمع بی قرار زیارت نرفته ها


امسال اربعین همه رفتند ومانده بود

هیات در انحصار زیارت نرفته ها


انگار بین هیات ماهم نشسته بود

زهرا(س)به انتظار زیارت نرفته ها


در روز اربعین همه ما را شناختند

با نام مستعار «زیارت نرفته ها»


اما هزارمرتبه شکر خدا که هست

مشهد در اختیار زیارت نرفته ها


باب الحسین(ع)قسمت آنانکه رفته اند

باب الرضا(ع)قرار زیارت نرفته ها


گفتند شاعران همه ازحال زائران

این هم به افتخار زیارت نرفته ها


اللهم الرزقنا زیارت الحسیت بکربلا

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۳:۱۸
rangi rangi
۰۴
آذر ۹۴
یک شب که با دوستان جان در خوابگاه نشسته بودیم وسرها تا گردن درگوشی فرو رفته بود، طی یک عملیات کاملا یهویی تصمیم گرفتم به اشاعه فرهنگ دربین دوستان جانمان بپردازم! ویک قانون هم به منشور اخلاق رنگی ها اضافه بنمایم به شرح زیر:

 یک رنگی خیلی با فرهنگ میباشد واز فرهنگ سازی هم استقبال میکند!

بعله طی این عملیات رفتم وسه تا بلیط تئاتر گرفتم و قید یک کلاس رو زدم و با بچه ها رفتیم که بریم تئاتر و تئاتر ندیده از دنیا نریم!

البته من از قدیم ترها هم از فرهنگ استقبال میکردما اما فقط درحد خوندن کتاب و سالی یکبار سینما رفدن همین! چون کسی که پایه ی تئاتر باشه دراطرافیانمان موجود نبود.

القصه بعد سلف سه تایی راه افتادیم به سمت سالن آمفی تئاتر...
با اینکه کلی تاخیر داشتیم ولی هنوز شروع نشده بود بلیط هارو دادیم و وارد شدیم که چشمتون روز بد نبینه:/ 
لوکیشن این تئاتره توی دیونه خونه بود مثلا:/(البته اگه درست گفته باشم) یعنی ما مثلا اومدیم بافرهنگ بشیم:/
از در که وارد شدیم دوسه تا دختره هر سه تامونو دوره کردن با دادو بیداد هرکدوم یه چیزی میگفتن خخخ ماهم عین این بچه ها که گریخیدن چسبیده بودیم به هم ونگاشون میکردیم حالا همه سالن نیشا تابناگوش بازو ما سه تارو نگامیکردن:/یکی پول میخواس یکی داش برای من اسپند دود میکرد و اون یکی یقه ی دوستمو گرفته بود فحش میداد خخخخ
خلاصه بلاخره دوستم یه هزار داد به اون دختره و اون دوستمم همش با تکرار اینه اینه (خودتی خودمون) رفتیم نشستیم
حالا اینکه تا ته تئاتر کل دیونه هاشون کنار صندلی من تجمع کرده بودن وما کلا بدتر از اونی که بودیم شدیم خخخخ تئاتره تموم شد و سه تایی با چشمانی خونبار اومدیم بیرون چون نقش اصلی بعد کلی مصیبت به علت سرطان مرد:|
بعله بلاخره نمردیم و یک تئاتر هم رفتیم:/ که البته بازهم برای اشاعه بیشتر فرهنگ سه تا بلیط دیگه برای هفته ی اینده هم گرفتم که اونم از اتفاقات حین بلیط خریدن معلومه که چی خواهد شد خخخخ انشالله اگه عمری بود توی پستای بعدی اونم براتون تعریف میکنم:)
روزگارتون رنگی رنگی
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۹:۲۲
rangi rangi
۰۲
آذر ۹۴

میگن هرکسی که توی زندگی ادم میاد یک رسالتی داره اومده یک چیزی رو یادت بده وبره! البته موندن یا رفتنش دیگه بستگی به خودمون داره!

داشتم میگفتم این روزا با ادمهای جدیدی اشنا شدم که خیلی از حرفاشون برام درسای زیادی داشت اما نمیزارم برن چون بهشون احتیاج دارم از همین تریبون از همشون به خاطر چیزایی که یادم دادن تشکر میکنم:) (ایکون تعظیم)

خوب با کمک یکی از دوستان قانونی رو که خیلی وقت پیش شناخته بودم اما باورش نداشتم و عملی کردم!قانونی که باعث شد حال رنگی خوب بشه:)

اهان داشت یادم میرفت:)پست قبلیم باز خوردای متفاوتی داشت که خوب به نوبه ی خودشون جالب بودن:)ممنونم از اوناییکه بهم لطف داشتن اما خب خیلیاشون قابل تایید نبودن خیلیاشونم خصوصی بودن خخخ اما باید بگم حقیقت تلخه:)

این پست رو هم گذاشتم که بگم دیشب رنگی قول داد!یک قول متفاوت که یک شاهدم داشت:) شاهدم کاملا براساس ویژگی های قانونی انتخاب شده البته باید دو شاهد داشته باشم امااین بار به خاطر معتبر بودن شاهد همین یکی کفایت میکنه:)بر اساس قوانین قول های رنگی شکسته شدنی در کار نیست پس باید عرض کنم:

رنگی رنگی برگشتهههههه:)پر انرژی ومثل سابق:))))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۱۵:۳۲
rangi rangi