حالا حالاها بدون نام

حالا حالاها بدون نام

مینویسم
بدون ترس از قضاوت ها...
چون میخوام خودم باشم

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۸
شهریور ۹۵


یه حسی میگه دوباره همه ی اون روزا داره برمیگرده...

و

همه ی تلاشهام برای عادت کردن و فراموش کردن به باد رفت...:)

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۴۸
rangi rangi
۲۱
شهریور ۹۵

دخترا هیچ وقت بزرگ نمیشن!

فقط پناهگاهشون به جای اتاق و عروسکاشون میشه آشپزخونه و وسایل خونه...

دخترا بزرگ نمیشن فقط یادمیگیرن به جای گریه کردن و حرف زدن با عروسکا بغضشونو با سابیدن ظرفا خالی کنن!

یادمیگیرن وقتی دلشون گرفته لباسای چرک و بسابن و بسابن ولی اخرش بندازن توی ماشین لباسشویی!

دخترا بزرگ نمیشن فقط وقتایی که حالشون خوبه به جای نقاشی روی کاغذ یه غذای رنگی رنگی میپزن!

دخترا هیچ وقت بزرگ نمیشن، فقط خیلی چیزا رو یادمیگیرن...

مثه داشتن یه ظاهر همیشه خوب حتی وقتایی که هزار جور ترس و دلهره دارن:)

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۰۳
rangi rangi
۱۲
شهریور ۹۵

مهربان ترین قسمتِ زندگیِ هر شخصی؛ 

زمانی ست که آنکسی را که دوست دارد، دوستش بدارد!

منظورم را میفهمی؟

اینکه کسی باشد که تو را آنطور که دلت می خواهد دوست بدارد، می شود مهربان ترین قسمتِ زندگیِ تو.. نسبت به تمامِ مسائل خوش بین می شوی، لبخند میزنی، ایده می دهی، فکرت باز میشود و حتا دیگر نسبت به مسائلی که دلت را میزد واکنش نشان نمیدهی!

در دوست داشتن، نیروی عجیبی نهفته است. 

این را وقتی که تو را خیلی دوست داشتم فهمیدم!

#سپیده_امیدی

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۴۴
rangi rangi