حالا حالاها بدون نام

حالا حالاها بدون نام

مینویسم
بدون ترس از قضاوت ها...
چون میخوام خودم باشم

۴ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۷
دی ۹۵

بعضی وقتا هست که به این نتیجه میرسی که تنهاییتو فقط باید برای خودت نگهداری... 


۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۲۳:۳۵
rangi rangi
۱۴
دی ۹۵

 اولین جلسه ای که اقامون اینا قرار بود بیان خونمون من سبزوار بودم 

من خودم که چیزی یادم نیس ولی بچه ها میگفتن کل هفته اخمو بودی و تو خودت بودی و از این حرفا...

یادمه روز اخر بچه ها توی راهرو گیر دادن که الا و بلا باید تعریف کنی بگی قضیه چیه و ایناها، اعتراف کردن من همانا و به کله توی دردسر افتادنم همانا:|

حالا من هر چی قسم و آیه میاوردم که من این بنده خدا رو ندیدم میگفتن باید بگی چه شکلین خلاصه منم به خاطر رهایی از این مخمصه مداد و برداشتم طبق معمول نقاشی کشیدم...

گفتم من ندیدمشون ولی حدس میزنم این شکلی باشن:



بعد از این واقعه دیگه هیچ کدوم از دوستام اون ادمای قبلی نشدن ولی خب درس عبرتی شد که بایک رنگی بی اعصاب بحث نکنن

پ. ن: جا داره از همین تریبون از اقامون اینا حلالیت بطلبم و اعتراف کنم که جاهل بودم و اغفال شدم😛😁

تا خاطره بعد روزگارتون رنگی رنگی 🙋 

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۵ ، ۱۶:۳۷
rangi rangi
۱۲
دی ۹۵

من

دنیایم را

براى

کتابى تایپ کردنِ

پیغام هاى «مادرم»

می‌دهم...!! :)


پ. ن :میخواستم شات بگیرم نشد خخخ خودتون تجربه دارین دیگه:دی

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۵ ، ۱۶:۱۸
rangi rangi
۰۵
دی ۹۵

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۳
rangi rangi