حالا حالاها بدون نام

حالا حالاها بدون نام

مینویسم
بدون ترس از قضاوت ها...
چون میخوام خودم باشم

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۹
آبان ۹۴
امروز طی یک حرکت کاملا یهویی دلم خواست دوتا پست بزارم! اما هرچی فکر میکنم دلیلی برای نوشتن ندارم!نمیدونم میخوام چی بنویسم! پس یقینا چرت و پرت خواهد بود. استاد میگن باید با هدف بنویسید
مطلب بدون هدف= جرز دیوار !
اما من همون اول گفتم اینجا کلا بی هدف ساخته شده هدفش فقط رنگی رنگی بودن بوده و بس! 
هووم بانوج!!! کلاس عجیبیه! نمیدونم چی شد یهویی منم شرکت کردم! منی که وقت سرخاروندن ندارم منی که برای نیم ساعت خواب بین کلاسام باید کلی برنامه ریزی کنم کلی التماس کنم... بچه تورو خدا فقط نیم ساعت سرم درد میکنه...
از بچگی عادت داشتم، کاملا ادم یهویی میباشم! یهویی تصمیم میگیرم، قول میدم، بعد یه واژه "سرم بره قولم نمیره "هم تعریف کردم برای همین همیشه توی کارای خودم میمونم! شنیدم اطرافیانم به این میگن احساسی، پس منم احتمالا احساسی هستم دیگه نمیدونم!
حالا اینا همه فدای سرتون هیچکس نیست بگه: اخه بنده ی خدا تو نوشتن بلدی که وقت مردمم میگیری؟یک مشت چرت و پرت مینویسی ملتم توی رودروایسی میگن افرین! خب نکن دختر خوب توی کاری که استعداد نداری تلاش نکن:/
مثه همیشه نمیدونم تهش چی میشه اما اینو میدونم جدای از نویسندگی خیلی چیزارو یادگرفتم! مثه هدف دار بودن، مثه ارجحیت هدف به مخاطب!
این اخریه خیلی ذهنمو درگیر کرده! یعنی هدف مهم تر از بقیه اس همیشه هدف مهمه پس این سنگای کوچولو که سرراهمه فدای سر هدفم!
کلا هرجا بودم و هرکلاس و جمعی که شرکت کردم سمت هدف نرفتم همیشه کارام برعکس بقیه اس! مثلا همه بچه ها از این فهمیدن مطلب باید درراستای هدف باشه و مثه الان من وسط مطلب شروع به هذیون نویسی نکنیم اما من یه چیز دیگه فهمیدم همه جا همین حس رو برام داره حتی رادیو...
اره از رادیو هم خیلی چیزا یادگرفتم. به ظاهر رادیو یک کار گروهیه برای جلب رضایت مخاطب اما من بازم زدم جاده خاکی!و اعصاب همه رو خط خطی کردم!
استاد رمضانی میگفتن تمام اعمال انسان براسس کارکردگرایِ، اما نمیدونستن که یکی از دانشجوهایی که روبه روش نشسته اصلا کارکردگرا نیست یعنی واژه هدف و سیبل مقابل براش اهمیتی نداره!یعنی نکه نداشته باشه اما همیشه احتیاج داره به یک نفر به یک تلنگر که هدفشو یاد اوری کنه

همونطور که حدس میزدم همش چرت وپرت شد لطفا این پست رو نخونین باتشکر:)

روزگارتون رنگی رنگی:)


 
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۴:۲۱
rangi rangi
۲۹
آبان ۹۴

زنان زیبا شبیه پرنسس های دیزنی لند و باربی نیستند ... 


شبیه واقعیتن ...


شبیه زنی که گاهی دست های خیسش را با دامنش پاک می کند، واشک هایش را با سر آستین ش ....


نه چشمان آبی دارند ...


نه ناخن هایشان همیشه لاک زده ...


 نگران پاک شدن رژ لب هایشان هم نیستند ....


زنان زیبا، زنانی هستند که خود را باور دارند ومی دانند که اگر تصمیم بگیرندقادر به انجام ان هستند،


در توانایی و عزم یک زن که مسیرش را بدون تسلیم شدن در برابر موانع طی می کند، شکوه و زیبایی وجود دارد. در زنی که اعتماد بنفسش از تجربه ها نشأت می گیرد، 
و می داند که می تواند به زمین بخورد، خود را بلند کند و ادامه دهد،
زیبایی بسیاری وجود دارد...

تهمینه میلانی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۳:۵۵
rangi rangi
۱۸
آبان ۹۴

میگن اگه ترس هاتو با بقیه درمیون بزاری  باعث میشه راحت تر باهاشون کنار بیای!

واما...

_ از سوسک:|

_از موتور سیکلت:|

_مسئول خوابگاه:|

_موووووووووووووش:|

_اصلا بخوام راحت بگم از انواع حیوانات پرنده، جهنده، خزنده، چرنده... 

_جن ...

_کوئیز های یهویی استادا:|

_از نزدیک شدن به دفتر استاد رمضانی:|

_از اون راننده آژانس بووووووووووق دانشگاه:|

_ وهزاران ترس نقدی و غیر نقدی دیگر:|

اما من زیاد دوست ندارم ترسهامو برای بقیه بازگو کنم چون کلا از نقطه ضعف دادن به بقیه خوشم نمیاد:/ اما اینا خیلی رو اعصابمن گفتم ببینم این حرفی که میزنن ایا درسته یا نه باشد که رستگار شویم:/


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۲
rangi rangi
۰۷
آبان ۹۴

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۷:۳۸
rangi rangi
۰۳
آبان ۹۴

_ هیچکی نیس بگه خوب تو چرا زبون به دهن نمیگیری که اینهمه بلا به سرت نیاد:/ میمردی وقتی داشتن اعضای گروه انتخاب میکردن دستتو بالا نبری؟

_ این هفته خیلی حرص خوردم! از دست دوستای جدیدم خیلی یعنی خیلی ها در حد یک شب تا صبح معده درد کشیدن به خاطر بی فکریاشون:|

_ سرما خوردگی توی اینهمه مصیبت چی میگه:|

_ میتونستم راحت یک روز دیگه هم مشهد بمونم چون شب کلاس دارم اما به خاطر دوس جانمان صبح زود میرویم:| البته فدای سرش:)

_ خاک برسرم! تمام !10 روز اول محرم تموم شد فقط مهدیه دانشگاه و حرم همین!

_ استادم:|

_کاش میشد بقیه گروه کاراشونو گردن من نندازن!

_ الهی گذر گرگ بیابون به ادم نامرد نیوفته! 

_توی این گیروگرفتاری ارائه هفته بعدو چیکار کنم:| ملت دوست دارن ما هم دوست داریم!

_مادر جانمان میفرمایند هرچی به سرت میاد حقته:| چون خیلی ساده ای:/

_دلم گرفته:"(

_ بازم میخوام غر بزنم اما حس نفرت نگیز بودن بهم دست داد:| اخه یه ادم چقد میتونه غر بزنه؟ خجالت بکش:/


پ ن: منکه غر زدم سبک شدم:) شما هم اگه میخوایین غربزنین سربقیه نمیتونین اینجا بگین اگه خیلی خاص هم بود خصوصی بگین:) کمترین فایدش خالی شدن ادمه:))



۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۶:۴۶
rangi rangi