حالا حالاها بدون نام

حالا حالاها بدون نام

مینویسم
بدون ترس از قضاوت ها...
چون میخوام خودم باشم

۰۲
مرداد ۹۶

دیگه اینجا رو دوست ندارم!!!

خودم باورم نمیشه، شما باورتون میشه؟

روزی که با کلی مکافات و دردسر به پیشنهاد مریم سادات هیولا رو راه انداختم خیلی ذوق زدم خییییلی اینجا رو دوست داشتم اصلا تو مخیلمم نمی گنجید یه روزی بیاد که هیولا رو دوست نداشته باشم!

به قول استاد رمضانی:شاید مقتضیات زمان، مکان، شرایط باشه نمیدونم

ولی یه حس خاصی هست که نمیذاره برم.

با تمام سختیای نوشتن اینجا دوست ندارم اون روز برسه که واقعا نخوام اینجا بمونم...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۰۲
rangi rangi

نظرات  (۳)

۰۲ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۵۱ یک دختر شیعه
ارامشی که این تیکه از فضای مجازی داره هیچ جای هیچ جای هیچ جا نداره: ))
منظورم نسبت به فضاهای مجازی ه دیگست: )))
پاسخ:
قبول دارم منم هروقت کم میارم اولین جایی که به ذهنم میرسه همین جاست ولی شاید هیولا رو جایی دیگه ادامه دادم گمنامِ گمنام، جایی که هیچ ادم واقعی ای نباشه:)
امیدوارم یه حس گذرا باشه!
البته که منم بعضی وقتا به سرم میزنه اینو ببندم و برم یه جایی که کسی منو نشناسه و به قول تو گمنامِ گمنام بنویسم.
پاسخ:
حدود یکسالی هست که این فکر به سرم زده فک کنم از زودگذر یکم جدی تر باشه. خوشبختانه به هیولا مدیونم و این باعث میشه به این راحتیا تنهاش نذارم شاید یه جای دیگه رو موازی با این درست کردم:)
۰۲ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۴۹ یک دختر شیعه
شاید باورت نشه ولی من این حسو ب فاصله ی خیلی کمی که بعد از این که یک دختر شیعه رو زدم داشتم: )))
می تونستم ی سری حرفا مو راحت تر بزنم ولی بعدش پشیمون شدم: )))
پاسخ:
:)فعلا سر یه دوراهیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">