یه سری از کلمات هستن که از همون بدو تولد باهاشون مشکل داشتم و همیشه مایه ی شادی و خنده اطرافیان و فراهم میکردم البته الان دشواریم با بعضیاشون حل شده ولی خب بعضیای دیگه به هیچ صراطی مستقیم نیستن مثلا:
پلنگ وببر و یه مدت مدیدی باهم قاطی میکردم که اخرش از جانب اقای پدر محکوم شدم به دیدن شونصدتا مستند از ببرها و پلنگ ها و نوشتن حداقل دهتا از تفاوتاشون:| ولی نقطه ی عطف این محکومیت رفع شدن مشکلم بود:/
یادمه کلاس چهارم دبستان که بودم امام سجاد(ع) و امام جواد(ع) رو هم اشتباهی میگرفتم:| حالا چندبار رفتم حرم و امام رضا (ع) رو به سجادش قسم دادم بماند:/
اون موقع هم از طرف معلمم محکوم شدم به سه صفحه نوشتن اسامی امام ها با ذکر(علیه سلام)!!! این کار هم کمی تاقسمتی ابری کمک کرد
یک سری از اسامی اشخاص هم هستن که باهم قاطی میکنم وهنوز راهکاری برای حل دشواریم پیدا نکردم که از گفتن اون اسامی معذورم!
شهریور و اردیبهشت که دیگه گفتن نداره خدایی جناس بین این دو کلمه خیلی غلیظه:/ مشکل از خوده کلمه اس نه من:|
اما ایناهمه قابل اغماض مشکل عمده من سره جناس های معنویه!!!
مثلا ویبره و سایلنت :| هیچ وخ نتونستم این دوتا رو ازهم تشخیص بدم مهم بی صدا بودنه حالا چه ویبره چه سایلنت!
یانظریه ی هورنای و هنری! خب به من چه ارتباطی داره که اینا اینقدر شبیه همن و از بدماجرا توی کتاب هم نظریه هاشون پشت سرهم نوشته شده:/
اما بازم اینا قابل تحمله مصیبت از جایی شروع میشه که تعدادی از این جناس های معنوی وارد دیالوگ های روزمره میشن و هموجور باعث سوتی دادن -_-
بلانسبت:|
خدانکنه:/
دورازجون:\
خدایی من ازشما میپرسم اینا چه فرقی دارن اخه؟!
طرف میگه من برم زیر تریلی از دستت راحت شم
حالا من:😕😰بلانسبت
طرف:😒😓😯
عصن یه وضعیتی شده که میترسم حرف بزنم :|توی این چند روز چندتا سوتی غلیظ دادم که دیگه روم نمیشه تو روی طرف نگاه کنم😶😑
پ. ن: مدیونین به معضلات یک رنگی بخندین:/
پ. ن: باز من هرروز دارم پست میذارم 😇به خوبی خودتون ببقشید چون چند روزیه دچار کمبود محبت و ایضا کمبود توجه شدم :/ مادر خانومی چند هفته اس مهمون دارن دیگه رنگی شونو تحویل نمیگیرن:(((من مانده ام تهنای تهناآآآ