دیشب متاسفانه بدون اینکه وضو بگیرم روی تختم خوابیدم. زیر پتو رفتم تا بعدا وضو بگیرم ولی خاک عالم بر سرم شدو خوابم برد.
از لطف حضرت ولی عصر(عج) دور ماندم حالا چرا خدا میداند...
در اینجا پاک ماندن مشکل است و خیلی چیزا ها قاطی میشود. و قتی انسان از نظر روحی خراب شود، از توجه امام عصر(عج) هم دور میشود.
نماز مغرب را ما فی الذمه به جا اوردم و عشارا ادا به جا اوردم.امروز خیلی ناراحت کننده بود خوشحال بودم که مازم را قضا نکرده ام اما چه نماز خواندنی؟!یک مشت الفاظ را خواندن و نفهمیدن!نمازهایم اصلا روح ندارن و من فقط نگران قضا نشدن انها هستم.
از صبح تا ظهر آب نخوردم...
خیلی عصبانی بودم ولی چه فایده؟ کاش نیامده بودم سربازی! و اینطوری نمیشد!
تنها امیدم به بخشش حی متعال است. هرچه بود از تنبلی و سستی و بی ایمانی بوده است و بس.
شرط کرده ام تا اخر ماه تا نمازم را نخوانده ام نخوابم همین یک داغ برای یک نفر که خودش را نوکر حضرت حجت(عج) میداند بس است!
دست نوشته ای از شهید حسن باقری در دوران سربازی...
پ.ن:تولدشونم مبارکا:) اگه دوست داشتین کادوی تولد یک صلوات هدیه کنین:)
پ.ن: پست زیادی معنوی شد خخخخ
روزگارتون رنگی رنگی
خاطرات از این شهید بزرگوار زیاد خوندم ایشون ک اسم دیگه شونم غلامحسین افشردی هس واس یک روز نماز صبح قضا شدنش تا 3 روز آب نمیخورد!اونوقت ماها!:|....
یاداشت های شهید علمدارم که هرکار مستحبی ک البته برای خودش واجب بود رو انجام نمیداد جریمه میکرد خودشو و چه جریمه هایی هم!
هعییییی کاش بشه ماهم بتونیم الگو قرار بدیمشون و راهشونو بریم واقعا توفیق میخاد مثل شهدا زندگی کردن...
ی کلام یگم:شهیدان را شهیدان میشناسند...