چند وقت پیش حجة السلام شهاب مرادی توی پیج اینستاشون این عکس و گذاشته بودن وخواسته بودن هرکس هرچی به ذهنش میاد راجع به چهره وحال و هوای این بچه بنویسه:))
همون اول متوجه شدم منظورشون چیه چون اتفاقا همین چند وقت پیش این بحث روانشناسی رو خونده بودم:)ولی با اینهمه نوشتم!
نوشتم: داره فک میکنه مامانش چرا بهش اجازه نمیده بره زیر بارون بازی کنه؟!مگه بارون بده؟!اما بازم ناراحت نیس چون به جایزه ای که مامانش بهش میده برای اینکارش فک میکنه خوشحال میشه^_^
خلاصه ایشون دقیقا همونطور که حدس میزدم جملات و نظرات هر فرد و به ضمیر ناخود آگاهش ربط دادن :)
اما نکته جالب این جا بود که ایشون برخلاف همه توصیه کردن اگر دلتون میخواد کاری بکنید به خاطر یک سری منطق الکی انجام نمیدین حتما اون کار رو انجام بدین که اینکارم باز دلیل علمی داره:)
القصه هرچی فک کردم دیدم فانتزیای من به دیوونه بازی بیشتر شبیه تا فانتزی گشتم گشتم تا یه دونه معتدلشو پیدا کردم!
ازبچگی همیشه دوست داشتم به خورشید نگاه کنم اما هر دفعه مادر خانومی کلی دعبام میکردن :(که کور میشی بچه:| این کارا چیه:(
امروز طلوع افتاب تو راه بودم تو دل بیابون یهو یاداین پست و این فانتزی قدیمی افتادم^_^
با خودم گفتم چشم میخوای چیکار سرت سلامت-_-
زل زدم به خورشید:))
خیلی خوب بود میشه گفت عالی بود:))اینکه بلاخره یکم از اون محافظه کاری دراومدم و یکم به حرف کودک درونم گوش دادم یک طرف اینکه فهمیدم خورشید باتصوراتم کلی فرق داره یک طرف:)
همیشه توی نقاشیام خورشیدزردِ زرد میکشیدم بایه عالمه اشعه نارنجی و قرمز دورو برش همیشه هم فک میکردم این اشعه ها واقعنی هستن اما امروز باکمال تعجب دیدم نیستن!و خورشید نارنجیه-__-
بعد از چنددقیقه دیدم خورشیدچهارتاشدo_O یکم فک کردم بعد فهمیدم چشمام داره البالو گیلاس میچینه!
القصه حس عالی ای بود:) مثه یه گردش علمی:))
نمیدونم چه رسمیه ادما هیچ وقت راضی نیستن!
وقتی بارونه میترسن خیس بشن!
وقتی افتابه پوستشون خراب میشه!
وقتی برفه سرده و سرما میخورن!
وقتی باده...
لذت بردن از زندگی رو هیچ وقت یادمون ندادن!
زندگی همین!
زندگی کن امروز :)))
روزگارتون رنگی رنگی:)