حالا حالاها بدون نام

حالا حالاها بدون نام

مینویسم
بدون ترس از قضاوت ها...
چون میخوام خودم باشم

۲۳
آذر ۹۵

چرا همه چی اینجوریه؟!

 چرا مثه قبل برنامه‌ریزی ندارم؟!

چرا اینقدر حرص درآر شدم؟!

 چرا اموزش دانشکده باید اینقدر...باشه؟!

چرا تا اقای پارسی تهدیدم میکنه اشکم درمیاد؟!

 دلم تنگ شده!

چرا نمینویسم؟!

دوستام کجان؟!

حالم خوبه؟!

چرا هر چی سعی میکنم نمیشه؟!

بهم میگن بی معرفت!

حوصله کسی و ندارم!

 چرا همه از من توقع دارن؟!

 ذهنم مشغول کتاب کمی دیرتره!

از چی میترسم؟!

اگه منم جای اونا بودم دیگه رنگی و دوس نداشتم!


هیولا؟! تو میدونی چرا؟!


موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۲۳
rangi rangi

نظرات  (۳)

۲۳ آذر ۹۵ ، ۰۱:۴۹ رفیعه رجعتی
شاید چون توو کارات نظم نداری یا برنامه ی خاصی واسشون نریختی این طوره! منم گاهی اوقات از این بی نظمی های ذهنی ای که برام پیش میاد ، واقعا اعصابم خورد میشه و خواب رو به هررر فعالیته دیگه ای ترجیح میدم! که شاید یه کم از اون ذهن مشغولی هام! کم شه لاقل...
پاسخ:
اینقدر کارام زیاده که به برنامه ریزی نمیرسه، اینقدر توقعات ازم زیاده که ذهنم عصلا منظم نیس فکرم همه جا هست و هیچ جا نیست!
فعلا راهکاری براش پیدا نکردم😢
۲۳ آذر ۹۵ ، ۱۱:۵۵ ابو اسفنج بلاگفانی
آدما بعضی وقتا همینجوری میشن. منتهی چاره ش فقط صبر کردن هست. البته صبر به همراه تلاش ها. صبر به معنای واقعی.
دلگیری و ناراحتی و... هم همه زودگذره. میگذره.
آدم نباید بذاره که اونا روش تاثیر بذارن.
قوی باشین.
پاسخ:
صبر یعنی بیشتر از 4ماه؟! عصن نمیدونم کجام و چیکار میکنم تصمیمام و واکنشام کاملا هیجانی 
دارم سعی میکنم قوی باشم ولی کاش زود تموم شه
خوب میشی=) :) 
پاسخ:
دعا کن😭😭😊😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">