حالا حالاها بدون نام

حالا حالاها بدون نام

مینویسم
بدون ترس از قضاوت ها...
چون میخوام خودم باشم

۲۰
فروردين ۹۵

خدایا؟!

از من که گذشت

سخت بود ولی گذشت...:)

میشه مادرخانومی هم عادت کنن؟!

میشه دیگه از شنبه ها متنفر نباشن؟!

میشه خبر گریه به گوشم نرسه؟!

خدایا؟!

گفته بودم عاشقتم؟!



پ.ن : عکس بای خودم:) 

موافقین ۳ مخالفین ۱ ۹۵/۰۱/۲۰
rangi rangi

نظرات  (۴)

ان شا الله که میشه
پاسخ:
:)
۲۰ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۴۹ مجتبی آستانه
خوابگاهه؟ خدایا چقدر دلگیره!! : ((
شما هفته پیش که هیشکی هم نبود چیکار می کردین!!؟؟
مادر خانمی رو همیشه وعده بدین به سه شنبه که گریه نکنن
پاسخ:
آره یه شب بارونی :) 
 توی چند پست قبل گفتم چیکار میکردم  :) نه تنها توی اتاق که کلا طبقه ی چهارم هیچکس نبود:) خودم با خودم خلوت کرده بودم 
 اخه به من چیزی نمیگن خبراش میرسه بعدا اگه میگفتن که باز مشکلی نبود:(
۲۰ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۵۲ یک دختر شیعه
عزییییزم
: (
خو حق دارن من مامانم با اینکه 3تابچه داره هر موقع مائده میره تهران ناراحته مامان تو که همین ی دونه  رو داره
پاسخ:
:))
۲۰ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۵۳ یک دختر شیعه
چه شکلی عکس گرفتی؟o.o
پاسخ:
دستای محبوبه اس من عکاسم:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">