حالا حالاها بدون نام

حالا حالاها بدون نام

مینویسم
بدون ترس از قضاوت ها...
چون میخوام خودم باشم

۱۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰۱
اسفند ۹۴

خیلی وقته عادت کردم با اتفاقات کوچیک با خوشحالی های کوچولو خیلی خوشحال بشم خیلی خیلی، جوری که همه بهم بخندن و به ذوق زدنای الکیم برای اتفاقات پیش پا افتاده زبون زد باشم:)

یه اتفاق رنگی کوچیک میتونه این باشه که آقای پدر با یه عالمه قاقالی لی خوشمزه که تو حتی از دیدنشونم چشمات قلب میشه برگردن خونه و بگن رنگی اینارو گرفتم باهم بخوریم و تو از ذوق بیخیال دعواها و چشم غره های مادر خانومی همه رو قبل شام بخوری و دیگه نفصت بالا نیاد:)

یا...یا وقتاییکه مادرخانومی برات ته چین سیب زمینی میذارن و از ذوق نمیفهمی غذاتو چجوری تموم کنی که سیب زمینی بیشتری بهت برسه:)

یا وقتی که اقای پدر از توی شیشه ترشی با دقت گل کلم هاشو جدا میکنن با وجود اینکه خودشون خیلی دوس دارن ولی همشو میذارن تو بشقاب تو وتو با دهن پر هیچ دفاعی نمیتونی بکنی:)

شادیای کوچولو شیرین تر از شادیای بزرگن، می دونین چرا؟!

چون هرکسی فکر میکنه می تونه خوشحالت کنه:)حتی دختر عمه ی هشت سالت که با یه نامه و یه نقاشی به دست میاد و خیره میشه تو چشمات ومنتظر عکس العملت میشه.

به نظرم خوشحالی های کوچیک ارزششون بیشتره چون در طول روز بارها و بارها میتونی از ته دل ذوق زده بشی و و برق خوشحالی رو توی چشمای اطرافیانت ببینی:)

اما بغیر خوشحالیای کوچیک خیلی چیزای دیگه هس که اگه ریزه میزه باشه حالش بیشتره!

مثل یادگرفتن یک ذکر دو سه کلمه ای که می دونی ثوابش خیلی زیاده 

یا مثل کارای رنگی کوچولو که ممکنه خیر تو توی همون کار باشه و وظیفت توی اون روز همون یک کار به ظاهر کم اهمیت باشه

مثه وقتاییکه می بینی کار دوستت گیر یک ساعت وقت گذاشتن توعه حالا تو هر زمینه ای 

یا وقتاییکه بیخیال توی مترو یا اتوبوس نشستی و چشمت میافته به یکی که بچه بغله یا از تو بزرگتره یا اصلا جوونه ولی وسیله داره یا...و تو بلند میشی و...:)

یا حتی معرفی کردن یک کتاب به دوستت که اونو با یک شخصیت جدید یا یک دنیای جدید اشنا می کنه 

به نظرم گاهی ریا کردن ثواب داره!

اره ریا کردن ثواب داره :)مثلا وقتی که تصمیم میگیری یه دعا رو هر روز بخونی دوستتم توی دعات شریک کنی یا وقتی یک نکته جدید یاد میگیری اونو به بقیه هم یاد بدی:)

یا وقتی توی راه خوابگاه تا دانشکده همه صدای اهنگاشون به اسمون میره توهم آیت الکرسی رو بذاری و روزت و با اون شروع کنی:) واز نگاه های متعجبشون ریز ریز بخندی:)

بعضی وقتا میشه که ریا کردن یک وظیفه میشه:)

وقتی میبینی بچه های کوچیکتر فامیل زل زدن به تو و تمام کاراشون و از تو تقلید میکنن لازمه جلوشون برای مظلومیت آقات گریه کنی یا یک دعا رو بلند بلند بخونی، یا یکم با مادر خانومیت مهربون تر باشی:))

این اتفاقات رنگی کوچولو رو دست کم نگیریم همینا روز و ماه و سال و زندگیمونو می سازن:)

پ.ن: قصد نصیحت نداشتم جسارت نشه یک وقت :)فقط یک توصیه دوستانه بود:)روزگارتون رنگی رنگی 

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۴۴
rangi rangi