حالا حالاها بدون نام

حالا حالاها بدون نام

مینویسم
بدون ترس از قضاوت ها...
چون میخوام خودم باشم

۲۲
اسفند ۹۴

نمیدونم ازچی و از کجا بگم؟نمیدونم وقتی میگن تعریف کن دقیقا از چی باید بگم؟!

ازسختی های مسافرت با اتوبوس وشیش روز توی اتوبوس نشستن بگم؟!

از چهار بعد از ظهر ناهار خوردن وسه صبح شام خوردن بگم؟!

از دو، سه کیلو خاکی که همراه لباسامون این ور و اونور میبردیم بگم؟!

از کیفیت غذا بگم؟!اینکه توی چهار روز فقط دونوع غذا خوردیم؟!

اصلا از حال و هوابگم یا از دوستیا واتفاقات رنگی ای که می افتاد؟!

از صمیمیتی که بین بچه ها بود و مسئول کادر حفاظت وکادر تدارکات و دانشجوی کارشناسی و ارشد نمیشناخت؟!

از رزق هایی که هرروز یک شهید بهت میداد و با قسمتی از وصیتش یک کار رنگی رو بهت یادآوری میکرد؟!

ازکربلا کربلا گفتن بچه توی هردقیقه و هر ثانیه ونیت جمعیشون به امید اینکه آقا روی دوتا اتوبوس از زاىرای پسراشو زمین نمی ندازه؟!

از شرَهانی بگم که مقتلش پر گلهای بهاری شده بود؟!گلهایی که خطر مین براشون مفهومی نداشت وحتی زیر پای شنی تانک های زنگار زده رو آذین بسته بودن؟!ازجایی که آسمون وزمین فاصله ای ندارن و تو صاحب خونه ومیزبانت رو کنارت حس میکنی؟!

یا از پادگان حمیدیه بگم که هنوز صدای نجواهای شبانه ی شهدا رو میشنوی، جاییکه سکوت و تاریکی شبش رعب آور نیست، جایی که بچه ها به تقلید از شهدا سعی میکردن کسی نماز شبشون رو نبینه...

یا از دورکعت نماز داخل قبر پشت پادگان بگم که توی سجدش به گریه می افتی و به جای سبحان ربی...میگی اللهم الرحم ضعف بدنی...

از شلمچه بگم و مراسم ختمی که برای مادر سادات گرفتیم؟!مراسمی که شهدا جلوی در خوش آمد میگفتن؟!مراسمی که روبه کربلا با فاصله ی450 کیلومتری تا حرم برگزار شد؟! 

ازکانال کمیل، فکه، طلائیه، هویزه، چذابه، اروند... از کدوم بگم؟! از میزبان با نام وبی نام و نشون بگم یا از میهمان روسیاه؟!از اشک یا لبخند؟!از دلتنگی ها یا تجدید پیمانها؟!

از اشک حسرت بچه ها موقع دیدن کربلا450k؟! و بازم فریاد کربلا کربلا؟!

از هیچی نمیتونم بگم...

نوشتن کی بود مانند دیدن!

کلا نوشتن راجع به میزبان های این سفر خیلی سخته، نمیشه نوشت، وقتی تمام هنرت رو توی دستات میگیری که فقط دوخط، فقط وفقط دوخط تشکر به جای دلنوشته به خادم قرارگاه بدی و نمیتونی میفهمی نوشتن از این فرشته های زمینی کار هر کسی نیست...


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۲۲
rangi rangi

نظرات  (۲)

۲۲ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۰۱ مجتبی آستانه
یه سری سفرا هستن که هر چی بیشتر سخت بگذره؛ لذتش بیشتره...
زیارت قبول:)
پاسخ:
اره دقیقا:)
ممنون قبول حق:))
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۰۳:۳۲ الهام حبشی
کانال کمیل ... :( 
پاسخ:
...=(((

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">